بیا تو نترس
همه چي
 


 

گفتم : مادر !

گفت : جانم

گفتم : درد دارم !
گفت : بجانم
 

گفتم : خسته ام !
گفت : پریشانم

گفتم : گرسنه ام !
گفت : بخور از سهمِ نانم

گفتم : کجا بخوابم !
گفت : روی چشمانم

گفتم پارچ آب برگشت رو فرش
.گفت: ای خدا ذلیلت کنه بیشعور..


 

 
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:مادر, توسط محمد رحماني |