بیا تو نترس
همه چي
 

ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:خنده دار,باحال,جذاب,ترول, توسط محمد رحماني |

 


 

 


 

آنیا لیوسکا زن لهستانی که قصد دارد رکوردار گینس از طریق رابطه جنسی با 100 هزار نفر شود ، پس از مصر وارد عراق شده است.

گفته می شود که نوری المالکی نخست وزیر عراق اجازه ورود به لیوسکا را داده است اما شرط کرده که شرکت هماهنگ کننده این سفر ، وی را همراهی کند.

این زن از 24 ماه مه تاکنون با 300 نفر همبستر شده است ، وی مدت رابطه جنسی با علاقه مندان را 20 دقیقه اعلام کرده است.

تاکنون کشورهای سعودی ، تونس ، اردن و یمن از ورود لیوسکا به کشورهایشان ممانعت کرده اند.

وی گفته است که برای تمام کردن ماموریت خود و شکست رکورد رابطه جنسی با مردان ، به 33 هزار ساعت ، زمان نیاز دارد.

این زن لهستانی تاکنون با انتقادات زیادی روبرو شده است . برخی از هموطنان وی ، او را “فاحشه” و “بیمار روانی” خوانده اند . اما برخی دیگر کار لیوسکا را در چارچوب “آزادی های فردی” تفسیر کرده اند.

 


 

 


 
 

 


 
حتما بخونین... واقعا زیباست♥

دختر از دوستت دارم گفتن هر شب پسره خسته شده بود..
یک شب وقتی اس ام اس آمد بدون آن که آنرا باز کند مبایل را گذاشت زیر بالشش و خوابید
صبح وقت مادر پسره به دختره زنگ زد و گفت: پسرم مرده...
دختره شوکه شد و چشم پر از اشک بلافاصله سراغ اس ام اس شب گذشته رفت..
پسره نوشته بود:(( تصادف کردم با مشکل خودم را رساندم دم در خانه تان لطفا بیا پائین میخوام برای آخرین بار ببینمت...«خیلی خیلی دوستت دارم»

 


 
 
ﺧﺪﺍﯾﺎ
ﺍﻻﻥ ﮐﻠﯽ ﺁﺩﻡ ﺑﺎ ﺩﻝ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﭘﺎﯼ ﻟﭗ ﺗﺎﺏ ﻭ
ﮔﻮﺷﯽ ﻭ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﻥ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﻪ کلوب ﭘﻨﺎﻩ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻭ ...
ﻫﯿﭽﯽ
ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﺷﻮﻥ ﻧﺬﺍﺭ ﻟﻄﻔﺎ ...
ﺁﻣﯿﻦ♥

 


 
 

 


 
 


 
 
اینجا نوشهره،پلاژ زیبای سیترا (حسینی)،لایک کنید تا همه ببینن♥


کیا تا حالا اومدن نوشهر؟؟؟♥

 


 
 

 


 
 

 


 
 


 
 

 

دوست داشتن یعنی
حتی وقتی مثل سگ و گربه به جون هم افتادیم.
شب پیام بده: آشتی نکردیما..من بدون تو خوابم نمی بره..!

قبول دارید؟

 


 
 


 
 

خانوووووووم….شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد.
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…
دردش گفتنی نبود….!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.
زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن…
چند ساعت بعد، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…
خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند…به سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شد…
امــــا…اما انگار چیزی شده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد…با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد…
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!


 
 
یه دیالوگ زیبا در کلاس درسمون:

پسر جامدادیشو سر کلاس دراورد , یکی از دخترا گفت هه کیف آرایشه؟؟

گفت آره پنج شنبه شب خونه ما جا گذاشته بودیش واست آوردم

دختره رفت رو سایلنت :|

 


 
 

 


 
 
یه بار هم تو برنامه آشپزی شبکه دو، خانومه می‌گفت: "حالا من گوشتم رو کامل ورز میدم، آقای حسینی هم زحمت سیخ کردنش رو می‌کشه"!!!

من: :|
آقای حسینی: :|
سیخه: :|
شوهر خانومه: :|


 
 
یارو میره داروخونه و به مسئولش میگه :


دكترجون من امشب بادوتا دافی خیلی هات برنامه دارم یه دوایی بده كه روسفید بشم جلودوتاشون..

داروخونه داره یه شیشه بهش میده و میگه :

یه قاشق ازاینو بخوری واسه جفتشون كافیه!

فرداصبح یارو با حال خراب میاد داروخونه و میگه :

دكتر دستم به دامنت یه دارو واسه دست درد و كتف درد بهم بده !!!

دكتربا تعجب میگه :مگه چیكاركردی؟ چرا دست درد؟

یارو میگه :دكترجون همه شیشه روخوردم ،این دوتا هم نیومدن بیشرفااا =))


 
 
دوست دخدرم اس داده منو چقد دوس داری؟؟؟؟

.
.
.
.
.
.
.
.
.


به شوخی بهش گفتم غد بینایی چش یه آدم کور

نمیدونم چی شد که دیگه بهم اس نداد...فک کنم از خوشحالی ذوق مرگ شد طفلک!!!


 
 
پسر : تا حالا سکس داشتی ؟
دختر : نه نداشتم !
پسر : چرا ؟
دختر : چون که نمیخوام !
پسر : ولی سکس یه نیازه ...
دختر : واسه من نیست !
پسر : اصلا روشن فکر نیستی !
دختر : اینارو به خواهرتم گفتی ؟
پسر : :|
دختر : پس خفه شو ...

 


 
 
یــــعنی فقط به امید چند تا چیز زندم : -سیب زمینی سرخ کرده -آبنبات چوبی ترش قرمز -بستنی دابل چاکلت کاله -ایستک لیمویی -ماست موسیر کاله -دوغ آبعلی -سوپر چیپس -پاستیل ترش و دیگر هیچ :| ^_^ اصلنشم شکمو نیستم!!! ^_^

 


 
 


 
 

 


 
 

 


 
 

 


 
 
پروکسی پورت HTTPS قابل استفاده در پروکسی فایر
( بدون یوزرنم و پسورد )

پورت تمامی آدرس IP ها 443 می باشد

87.255.158.82
78.46.233.195
217.12.113.67
176.9.190.50
110.34.178.195
110.34.178.196
199.201.121.106
91.121.201.207
110.34.178.194
78.46.233.195
54.252.7.45

Data: 03-04-2013
Time Update: 12:52 PM

 


 
 

یه گروهی از پسرها هستن :

* یه دنیا معرفت دارن...

*لباسای خیلی گرون نمیپوشن...
...
*خیلی ساده حرف میزنن...گاهیم واسه اینکه خودشونو بیشتر تو دلت جا کنن میزنن رو دنده ی لوس بازی 

*قولشون قوله...

*یه دل بزرگ و مهربون دارن...همیشه حامیِ آدمَن توی شرایط بحرانی...

*وقتی به کسی علاقه مند میشن سعی میکنن بهترین"" دوست"" براش باشن تا یه"" دوست پسر""... چون نمیخوان آب تو دل طرف تکون بخوره...

*یه گوش خوب واسه دوستاشونن اما درداشونو تو خودش میریزنو کم که میارن هی غرغر میکنن..

*هروقت تنها میشی اولین کسی که به ذهنت میرسه واسه حرف زدن اونه.... چون بهت ثابت کرده واست یه دوسته نه چیز دیگه
الان لایک به سلامتی هموناست

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:باحال,فیس بوک,همه چی, توسط محمد رحماني |