بیا تو نترس
همه چي

  موضوع:

هیچـــ كســ

ویرانی ام را حســـ نكرد

روز رفتنــــــــت را به خاطــــــــــر داری ؟

کفــــــش هایــــت را بغل کــــــــرده بــــودی . . .

مبـــــادا صدایـــــش گوش هایـــــم را آزار دهـــــــــد ! ! !

نـــــوک ِ پا ، نـــــوک ِ پا دور شــــدی

از همیـــــن گوشــــهـ کنــــار


          

 
 
 
|


 


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:جملات عاشقانه,رومانتیک,اس ام اس,دل شکسته, توسط محمد رحماني |
 
 
پیرمردی که در آغوش همسرش
در حسرت نداشتن توان خرید دارویی فوت کرد

به احترام عشق پیرزن برای شوهرش که تا آخرین لحظه کنارش موند و جا نزد..

آره این عشق قابل احترامه.....

http://img4up.com/up2/03609358092634508950.jpg
 
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:عشق واقعی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!, توسط محمد رحماني |
 
 
نامه یک دخترخانوم به همسر آینده اش

عزیزم!
می توانی خوشحال باشی، چون من دختر کم توقعی هستم. اگر می گویم باید
تحصیلکرده باشی، فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من
می فهمی! اگر می گویم باید خوش قیافه باشی، فقط به خاطر این است که همه
با دیدن ما بگویند”داماد سر است!” و تو اعتماد به نفست هی بالاتر برود!

اگر می گویم باید ماشین بزرگ و با تجهیزات کامل داشته باشی، فقط به این
خاطر است که وقتی هر سال به مسافرت دور ایران می رویم توی ماشین خودمان
بخوابیم و بی خود پول هتل ندهیم!


اگر از تو خانه می خواهم، به خاطر این است که خود را در خانه ای به تو
بسپارم که تا آخر عمر در و دیوار آن، خاطره اش را برایم حفظ کنند و
هر گوشه اش یادآور تو باشد!

اگر عروسی آن چنانی می خواهم، فقط به خاطر این است که فرصتی به تو داده
باشم تا بتوانی به من نشان بدهی چقدر مرا دوست داری و چقدر منتظر
عروسیمان بوده ای!

اگر دوست دارم ویلای اختصاصی کنار دریا داشته باشی، فقط به خاطر این
است که از باتو بودن در کنار دریا خوشم می آید!

اگر می گویم هر سال برویم یک کشور را ببینیم، فقط به خاطر این است که
سالها دلم می خواست جواب این سوال را بدانم که آیا واقعا “به هرکجا که
روی آسمان همین رنگ است”؟! اگر تو به من کمک نکنی تا جواب سوالاتم را
پیدا کنم، پس چه کسی کمکم کند؟!

اگر از تو توقع دیگری ندارم، به خاطر این است که به تو ثابت کنم چقدر
برایم عزیزی!
و بالاخره…!!

اگر جهیزیه چندانی با خودم نمی آورم، فقط به خاطر این است که به من
ثابت شود تو مرا بدون جهیزیه سنگین هم دوست داری و عشقمان فارغ از رنگ
و ریای مادیات است!!!

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:نامه یک دخترخانوم به همسر آینده اش,کم نباشه, توسط محمد رحماني |
 
 

 

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.

 


 

 

دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

 

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.


مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟
مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.
پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::

معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:داستان عاشقانه بسیار زیبا و غمگین,دل شکسته, توسط محمد رحماني |

 

 

امروز حوصله ام سر رفته بود هی اینطرف اونطرف نگاه میکردمزبانکده محصل

بینم چیزی نیست ما باهاش سرگرم شیم زبانکده محصل

که یهو ...زبانکده محصلزبانکده محصل

.

.

جون من بگو چی دیدم

.

.

حدس بزن؟

.

.

هه .دیدم چندتا مگس در هوای خنک و دلبذیر اتاقم دارن حال میکنن

از اونجا که عالم و ادم از شیطونی من در امان نیستن

و به من مردم ازار .بشه ازار .خر ازار گل ازار و بقیه اش که یادم نیست ازار میگویند

گفتیم بیایم تعطیلات این بشه های مبارک رو خراب کنیم

اخ دلم واسشون میسوخت با یه حرکت شخخخخخخخخخخخخخ بخش دیوار میشدن

نبودین ببینین چه حالی میداد جات خالی رفیق

.

.

هووووو به من نگو کثیف.اول اون نیش مبارک رو ببند که تادو دقیقه دیگه باره میشه از خنده

خودم میدونم بامزه ام نمیخواد بگی


 


 

خوب برسیم به اب امروز:

براتون یه عکسای گذاشتم تو ادامه مطلب خدایش من که باور نمیکنم

اینا نقاشین نامصب عجب نقاشی بوده هااااااازبانکده محصلزبانکده محصل

ببینم شما باور میکنین یا نه به نظر من اولی خیلی خوشگله شما چی میگین ؟

(البته ناگفته نماند این نقاشه تا بارسال زیر دست خودم بودا

بعدش دیدم کار بلد نیست گفتم برو)

 


 

ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:عکس,عاشقانه,زیبا,نقاشی, توسط محمد رحماني |

 


 

همه گفتن:عشقت داره بهت خیانت می کنه!

گفتم:می دونم!

گفتن:این یعنی دوستت ندارهاااا!

گفتم: می دونم!

گفتن:احمق یه روز میذاره میره تنها میشی !

… گفتم:می دونم!

گفتند:پس چرا ولش نمی کنی..؟!

گفتم:این تنها چیزیه که نمی دونم

 



 


 

 

تنهاییم را به گردن هیچکس نمی اندازم ،

گردن هیچکس تاب این همه سنگینی را ندارد !!!


دروغ می گفت........

دیگری را دوست می داشت...

بارها از او پرسیدم دوستم داری می گفت:آری

آخر از پای شکیبایی افتادم گفتم راستش را بگو هرچند هم که سخت باشد تو را خواهم بخشید......

آیا پای یکی دیگر در میان است؟

کمی چرب زبانی کرد و در آخر گفت: آری

گفتم تو سال ها به من دروغ گفتی این بار من به تو دروغ می گویم:

تورا هیچ وقت نخواهم بخشید

برای خیانت ، هزار راه هست،


اما هیچ کدام به اندازه تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:همه گفتن:عشقت داره بهت خیانت می کنه!, توسط محمد رحماني |

 

اسمت چه بود؟؟!

می خواهم

تمام بن بست های

زندگی یم را

به نامت بکنم...

 

 


 

 

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:عشق,بن بست,, توسط محمد رحماني |


تصاویر عاشقانه

عشق

 

عكس های
رمانتیك  www.taknaz.ir

عكس های
رمانتیك  www.taknaz.ir

عكس های
رمانتیك  www.taknaz.ir

عكس های
رمانتیك  www.taknaz.ir

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:عکسهای رمانتیک, توسط محمد رحماني |


تصاویر عاشقانه

عشق

 

../upload/group/19/0.253075001302262979_pced4b03239218e39603f2314b5d1de1b3_1297648089_1297607184_592613892.jpg

../upload/group/19/0.259610001302262979_pc7afbc0336408092b815137b008d644cd_3.jpg

كارت پستال های
عاشقانه - لحظات تنهایی

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:عکسهای رمانتیک, توسط محمد رحماني |